میگویند عاشق شدن کار سختیست، والا به نظر من هر کی این جمله رو گفته به هفت جد و آبادش خندیده چون چند صباحی پیش به طور تصادفی چشمم به یک ماشینی خورد که از همون لحظه تا به الان سوز عشقش قلبمو داره ذوب میکنه.
داستان از این قراره که چند وقت پیش در حال رد شدن در خیابانی بودم که از شدت شلوغی سگ صاحبشو نمیشناخت، ناگهان ماشینی دیدم که ای کاش هیچوقت نمیدیدم.
بعد از اینکه ماشین از جلوم رد شد گفتم کاشکی بیاد زیرم کنه که بیشتر ببینمش اما بازهم آرزوم برآورده نشد و معشوقم با کلی ناز، منو با کلی نیاز تنها گذاشت و رفت که تا آغاز مرگ من بر فراز خاطرات من پرواز کند. خلاصه پس از چند بار خوردن به دیوار و پخش شدن در زمین، کنترل خودم را به دست گرفتم و فهمیدم اون چیزی که دیدم حوری بهشتی نبوده و دوج چلنجر SRT8 بوده. در خانه در حالی که منتظر بودم تا تخم مرغ در ماهی تابه ای که دستش شکسته بود تبدیل به نیمرو بشه، به این فکر میکردم که چرا وقتی چلنجر را دیدم، مانند درخت در وسط خیابان خشکم زد که این ها به ذهنم رسید.
۱-طراحی؛ به طور معمول وقتی شخصی یک ماشین زیبا می خره، عاشق ماشینش میشه و بعد از یه مدت، طرف با دیدن اولین ایراد از ماشینش، ازش دلسرد میشه تا اینکه ماشینو میفرسته به امان خدا و یکی دیگرو میگیره که تازه عاشقش شده دقیقا مثل این دختر پسر های امروزه میمونه که هفته اول اشناییشون عاشق همند و هفته آخر سایه همو با آر پی چی میزنن. اما وقتی آدم یه ماشین امریکایی میگیره واقعا عاشق ماشینش میشه و با گذشت زمان که پرده از ایرادات لیلی برداشته میشود، فرهاد بیشتر عاشقش میشود. نمونش خیلی زیاده. مثلا هممون دیدیم که طرف چهل سال پیش یه بیوک خریده و هنوزم که هنوزه با اینکه خود طرف بوی حلواش بلند شده ولی ماشینش تمیزه تمیز مونده و از اول تا آخر عمرش یا به قول شاعر ز گهواره تا لب گورش هیچوقت یه خاک رو ماشین نشسته و معلومه که هم اون از مرگ بیزاره و هم مرگ از اون.
۲- مشخصات موتور؛ بیایید یه نگاه به ماشینای اروپایی بندازید. آئودی یه هیولای چهار چرخ داره به نام RS5 2013 که قدرتش 450 اسب بخاره و روش نوشتن 70 هزار دلار – بنز یه هیولای وحشی تر به نام c63 داره که اونم 450 اسب بخاره و قیمتش 65 هزار دلاره اما چلنجر با وجود اینکه موتورش 6.5 لیتریه هشت سیلندره که 470 اسب بخار قدرتشه، ولی قیمتش فقط 45 هزار تاست! یعنی هر اسبش 95 دلاره که این قیمت از قیمت جنسیس کوپه که سمبل پول کم در ازای قدرت فراوانه، کمتره (جنسیس 2013 هر اسب بخارش 96 دلاره). همچنین اسب های چلنجر با اسب های ماشینای دیگه فرق داره و اصلاً اسب نیستند و باید بهشون گفت اژدهای بخار زیرا صدایی که از اگزوز های این ماشین بیرون میاد هیچ فرقی با صدای شیپور فرشته اسرافیل نمیکنه، چون هدف ساخته شدن جفتشون، کر کردن گوش فلک است.
۳- مشخصات فنی؛ با این ماشین می توان به دو نوع رانندگی کرد. اگه مثلا قصد خرید از بازار میوه تره بار رو دارید و دلتان می خواهد که با چلنجر به آنجا بروید می توانید هنگام رفت، ماشین را رو حالت نرمال تنظیم کنید که در این حالت دنده ها سریع تر عوض میشوند و میزان مصرف هم پایین میاد. حال ممکن است شما با دیدن میوه هایی که بیشتر شبیه شهرک کرم نشینان می ماند تا میوه، عصبانی شوید و دلتان میخواهد با ماشین بروید به دکان میوه فروش. دوج در این حالت پیشنهاد میکند که دکمه اسپرت یا به عبارتی دکمه «حداکثر» را بزنید که ماشین حداکثر قدرتشو همراه با حداکثر صدا در کنار حداکثر مصرف و حداکثر گشتاور آزاد کنه تا شما با حداکثر خشم وارد دکان شوید و بعدش بیاید بیرون و با صفر تا صد شش ثانیه ای مانند روح از محل غیب شید. همچنین مدت زمان صفر تا صد، صد تا صفر این ماشین 11 ثانیه است.
امکانات؛ این ماشین تمام انتظارات صاحبشو برآورده میکنه مثلا صاحب این ماشین دلش می خواد ضبط خوبی داشته و وقتی که صداشو بلند کنه نسل تمام افراد بالای هفتاد سالی که در ان ناحیه زندگی میکنند را منقرض کنه. خوب چلنجر با سیستم صوتی و تصویری که 30 گیگ حافظه داره 18 تا بلند گو = نابودی مشکل پیر شدن جامعه. یا شاید کمر صاحب این ماشین احساس سرما کنه که همون موقع صندلی تمام چرم راننده سریعاً گرم میشه.
البته از قدیم گفتند ماشین بی عیب نداریم حتی چلنجر! از ایرادات چلنجر مصرف بالاشه که به نظرم تو این ماشین یک مزیت به شمار میاد چون خاصیت ماشین های امریکایی مصرف بالاشونه همچنین اشاره شده که دسترسی به صندلی های عقب این ماشین کار دشواریه.
خلاصه وقتی دلایل گیج شدنم در خیابان را پیدا کردم فهمیدم بوی سوختنی میاد. اول فکر کردم که باز همسایهٔ گرامیم در حال راه اندازی منقل و تجدید قوا هستش. بعد فهمیدم که بو از اون مادر مرده نیستش و از نیمرو منه که البته دیگه نمیشد بهش گفت نیمرو. تلاش کردم تا ماهیتابه را از گاز بردارم که به دلیل شکسته بودن دستگیرش انگشتان مرحومم بهش چسبید و به عاقبت نیمروهه گرفتار شدند و همون موقع فهمیدم که هر کسی که عاشق میشود باید درد و سوختگی های عاشقی را هم تجربه کنه که در ان زمان آواز زیبای همسایه محترمم که تجدید قوا کرده بود و در وصف عاشقی بود، کمک زیادی به شاعرانه شدن حس و حالم کرد.
نویسنده مهمان: امیر وزیری